نویسه جدید وبلاگ

رویارویی با مشکلات زندگی

چند روز پیش صبح که به محل کارم می رفتم سرراهم توی

پیاده رو دو قمری جلوی من توی پیاده رو بودن.

وقتی من بهشون رسیدم یه پرواز کوچولو کردن و جلوتر

دوباره تو پیاده رو نشستن و من دوباره بهشون رسیدم و

اونها مجددا با یه پرواز کوتاه کمی جلوتر نشستن و این چند

بار تکرار شد و من با دیدن این دو قمری به یاد آدما افتادم

که مشکلاتشون رو به طور کامل حل نمی کنن و فقط بعضی

مواقع به پاک کردن صورت مساله می پردازن و مشکل رو

به طور کامل حل نمی کنن و این مساله شاید یه چند صباحی

بره و خیال اونا راحت بشه ولی چون به طور اساسی حل 

نشده دوباره پیدا میشه و باعث دردسر شاید به مراتب 

بزرگتری بشه. چرا وقتی با مشکلی تو زندگی روبرو میشیم

به جای فکر کردن به برطرف کردن اون و اینکه از این 

مشکل چه استفاده یا تجربه ای میتونم به دست بیاریم فقط به

این فکر می کنیم چرا من؟ بهتر نیست که منطقی تر

فکر کنیم و اون به اصطلاح مشکل رو حل کنیم همون کاری

که همه بزرگان که داستان زندگیشونو شنیدیم و دیدیم انجام

دادن. گفتنش آسونه آره ولی یه کمی همت میخواد که زندگی

همونی بشه که ما می خوایم.






نظرات:




گزارش تخلف
بعدی